آنچه در ادامه آمده است، روایتی از سفر نواب صفوی به بیتالمقدس و نقش وی در بیداری جامعه اسلامی در زمینه اشغالگری رژیم صهیونیستی است که هفتهنامه پنجره در شماره جدید خود آن را درج کرده است.
مقام معظم رهبری از نواب صفوی بهعنوان یکی از الگوهای مبارزاتی خود و بهمثابه پیشاهنگ جهاد و شهادت یاد میکنند.
در دهه 20 شمسی، رژیم صهیونیستی رسما اعلام موجودیت کرد. بیتفاوتی و استقبال حکومت پهلوی نسبت به این اتفاق، باعث شد تا گروه فداییان اسلام واکنش نشان دهد. در آن روزها نواب صفوی و آیتالله کاشانی رابطه خوبی با هم داشتند. گروه فداییان اسلام با همکاری آیتالله کاشانی، تظاهرات بزرگی را در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 ترتیب دادند. تهرانیهای مسلمان بهدعوت نواب و آیتالله کاشانی در مسجد سلطانی تهران دور هم جمع شدند که از برادران خود در فلسطین حمایت و موضع خود را در برابر صهیونیستها روشن کنند.
نواب صفوی و آیتالله کاشانی قطعنامه تندی را علیه اسراییل و برای بیداری امت اسلامی صادر کردند. بعد از آن، عدهای پیاده و عدهای از مردم سوار اتوبوسها شدند و در خیابانهای تهران تا ساعت 9 شب شعارهای ضداسراییلی سر دادند.
این حرکت مردم در تهران با تظاهرات مسلمانان در سراسر دنیای اسلام همراه شد و سازمانها و نهادهای مردمی در سراسر کشورهای اسلامی و عربی، تظاهرات گستردهای راه انداختند و دولتها را برای اعزام نیروهای کمکی برای جنگ با اسراییل زیر فشار گذاشتند.
روز اول خرداد سال 1327، جمعیت زیادی در محلهای مشخص شده ثبتنام برای اعزام به فلسطین حاضر شدند و آمادگی خودشان را برای از بین بردن اسراییل اعلام کردند. 5 هزار نفر ثبتنام کردند. نواب که دید مردم برای اعزام به فلسطین اشتیاق دارند، اعلامیهای برای دولت صادر کرد و نوشت:
«هو العزیز، نصر منالله و فتح قریب. خون پاک فداییان اسلام، برای حمایت از برادران فلسطینی میجوشد. 5 هزار نفر از فداییان رشید اسلام، عازم کمک به برادران فلسطینی هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت بهسوی فلسطین را میخواهند و منتظر جواب دولت هستند.
سید مجتبی نواب صفوی – فداییان اسلام»
نواب بعد از صدور اعلامیه، مطالبات خود برای اعزام 5 هزار سرباز آماده به رزم را دنبال کرد و دولت را تحت فشار قرار داد تا امکان سفر داوطلبان را فراهم کند. نواب صفوی بهقدری برای دیدار دولتمردان و مسئولان تلاش کرد تا بالاخره توانست با ابراهیم حکیمی، نخستوزیر وقت، ملاقات کند و جواب خواستههای فداییان اسلام را بگیرد. حکیمی در این جلسه جواب روشنی به نواب نداد و بررسی قضیه را به روزهای بعد و با حضور دولتمردان دیگر موکول کرد. پس از حکیمی بقیه هم همینکار را کردند و درخواست نواب را به همدیگر پاس دادند. پیگیریها و تلاشهای نواب در نهایت بینتیجه ماند و دولت درخواست آنها را رد کرد. نواب کینه عمیقی نسبت به اسراییل داشت که در این وضعیت و با بیتوجهی حکومت پهلوی، آن احساس، شدت پیدا کرد.
سران کشورهای عربی در ظاهر از هجوم اسراییل ناراضی بودند و مسئله را مشکلی بین کشورهای عربی میدانستند، اما در عمل برای مقابله با اسراییل تعلل میکردند. نواب فهمید با طرح مسئله ملیگرایی، نمیتوان مشکل فلسطین را حل کرد. بههمین دلیل، شعار امت اسلام سرداد که مسلمانان غیرتمند ایرانی را بیدار و با کمک آنها فلسطین را آزاد کند. نواب صفوی میگفت: «تنها راه نجات فلسطین، ایثار و شهادت است.»
دعوتنامهای برای نواب صفوی
مسئله اشغال فلسطین روز به روز پیچیدهتر و گستردهتر شد. چند سال بعد از راهپیمایی ضداسراییلی مردم تهران، کشورهای مسلمان به فکر چارهجویی برای حل این معضل جهان اسلام افتادند. بالاخره در آذر سال 1332 شمسی گروهی از دانشمندان و عالمان دنیای اسلام، اجلاسی با نام «مؤتمر اسلامی» برگزار کردند به این امید که به مردم فلسطین و اردن کمک کنند تا جلو تهاجم اسراییل بایستند و دشمن را از کشورشان بیرون کنند. از تمام کشورهای اسلامی، نمایندگانی برای شرکت در این کنفرانس دعوت شدند تا ابعاد ظلم صهیونیستها را مشخص و از مردم مظلوم بیتالمقدس دفاع کنند. «جمعیت انقاذ فلسطین» و «مکتبالاسراء المعراج» از نواب صفوی برای شرکت در اجلاس «مؤتمر اسلامی» دعوت کردند. نواب این موضوع را مثل مسائل مهم دیگر با علمای بزرگ مطرح کرد. بعضی از این علما مثل آیتالله صدرالدین صدر، شرکت در این کنفرانس را تکلیف شرعی نواب دانستند و او را برای سفر به فلسطین ترغیب کردند.
دعوتنامه «مؤتمر اسلامی» بهدست نواب رسید، گروه فداییان اسلام در مسجد محمدیه سرچشمه تهران دور هم جمع شدند که بعد از موافقت اعضا، تکلیف هزینههای سفر و شیوه تأمین آن مشخص شود. فداییان اسلام تصمیم گرفتند فیشهایی بفروشند و از علما و اعضا برای تأمین هزینههای سفر کمک بگیرند. 8 هزار تومان جمع شد. در این جلسه سید عبدالحسین واحدی، فرد شماره 2 گروه فداییان اسلام، اهمیت و نتایج این سفر را تشریح کرد.
مسافر بیتالمقدس
سید مجتبی نواب صفوی یازدهم آذرماه 1332 راهی عراق شد؛ از آنجا به بیروت و سپس به فلسطین رفت. اجلاس «مؤتمر اسلامی» به میزبانی «جمعیت انقاذ فلسطین» و «مکتب الاسراء المعراج» در شب معراج پیامبر، کارش را آغاز کرد. نواب وقتی بهمحل اجلاس در بیتالمقدس رسید که این جمع مشغول مذاکره بودند.
این مسافرت 6 روزه نواب به بیتالمقدس بازتاب گستردهای در مطبوعات داشت. مطبوعات، هدفهای این سفر را دعوت و تهییج سران کشورهای اسلامی اعلام کردند. در آن روزها روزنامهها نوشتند: «نواب برای تشکیل جبهه متحد و مستحکم در برابر بیگانگان، اجرای احکام اسلام در سرزمینهای اسلامی، دیدار با دولتمردان سوریه و ملاقات با علمای نجف به بیتالمقدس سفر کرده است.» 70 نفر از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام در این اجلاس حضور داشتند. در اولین جلسه «مؤتمر اسلامی»، نواب صفوی در حضور سران کشورهای اسلامی، و اندیشمندان مسلمان سخنرانی کرد. نواب صفوی پشت تریبون این اجلاس قرار گرفت و سخنرانی تندی به زبان عربی کرد.
او فریاد بیدار باش مسلمانان را سرداد و نمایندگان کشورهای اسلامی را به کمک و دفع از سرزمین فلسطینیان فراخواند. نواب چنان حرارت و غیرتی در سخنرانی از خود نشان داد که موجب حیرت همه شد. نواب صفوی بارها در سخنرانیاش مسلمانان را مورد خطاب قرار داد، اما جو اجلاس کاملا ناسیونالیستی عربی بود و این مسئله او را میآزرد؛ چون ممکن بود ملیگرایی عربی موجب تفرقه میان جمع حاضر شود. نواب میگفت: «معضل امروز فلسطین را باید از راه اسلامی حل کرد، نه عربی.»
نواب صفوی وقتی به تهران بازگشت گفت: «فضای مؤتمر بهجای اینکه اسلامی باشد، عربی بود. بارها سخنرانان بر این نکته تأکید میکردند که اسراییل به سرزمین عربی فلسطین حمله کرده. وقتی نوبت سخنرانی من شد، دو رکعت نماز خواندم و توسل جستم و گفتم خدایا همه اینها به زبان عربی مسلط هستند، میخواهم در این جمع صحبت کنم، از تو یاری میخواهم. بعد پشت تریبون رفتم و گفتم: اگر افتخار به عربیت باشد، من فرزند بهترین مرد عرب هستم. اگر پیغمبر(ص) را از عرب بگیرند، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر اسلام(ص) است و من فرزند او هستم. همان خداوند که فرمود: «انا خلقناکم من ذکر و اُنثی و جعلنکم شعوبا و قبائلَ لِتَعارفوا إن اکرمکم عندا... اتقیکم»* نواب در ادامه تأکید کرد: «حمله به سرزمین اسلامی فلسطین چه سرزمین عرب و چه غیر عرب، حمله به سرزمین اسلام است.»
نواب صفوی با اینکه درس عربی زیادی نخوانده بود، بهقدری شیوا به زبان عربی سخنرانی کرد که سران کشورهای اسلامی به وجد آمدند و گفتند: «زنده باد این مهمان گرامی اسلام، زنده باد این قهرمان ملی ایران.»
نواب پشت تریبون سخنرانی فریاد زد: «وقت خوردن و خوابیدن به سر رسیده، باید برای بیرون راندن بیگانگان از سرزمینهای اسلامی و برای نجات روح و فکر جوانان مسلمان و نسلهای آینده از فرهنگ بیگانه، فداکاری و جانبازی کرد، باید جنگید تا کیان و عظمت از دست رفته را مجددا بازیافت.» همه از حرفهای بیپرده و جسارت نواب صفوی خوششان آمد و حیرت کردند. وقتی سخنرانی نواب صفوی تمام شد، همه او را تشویق کردند. در این جلسه نماینده گروه «اخوان المسلمین» از نواب خواست به مصر سفر کند، اما نواب بهدلیل نداشتن هزینه سفر نتوانست درخواست آنها را اجابت کند.
هرکس آماده شهادت است با ما بیاید!
جلسه «مؤتمر اسلامی» که تمام شد، نواب همراه 70 نفر از سران کشورهای اسلامی برای بازدید از منطقههای اشغال شده قدس به مرز بیتالمقدس رفتند. کنار مرز، نواب مسجد مخروبهای را دید که داخل بخش اشغالی بیتالمقدس بود. روی تخته سنگی ایستاد و گفت: «آن مسجد مخروبه را میبینید، میخواهیم آنجا نماز بخوانیم، هرکس آماه شهادت است با ما همراه شود.» سید راه افتاد و بقیه هم پشت سر او حرکت کردند. نواب با دستش سیم خاردارها را پایین کشید. سربازان اسراییلی دست به اسلحه بردند، آماده شلیک شدند و با حیرت نگاه میکردند. سران دنیای اسلام به سید جوان اقتدا کردند و نواب، قامت به خدای قیامت بست.
نواب صفوی کنار سیمخاردارهایی که بین اردن و اسراییل کشیده شده بود، گفت: «این ننگآور نیست که جز با اجازه اسراییل، ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم؟»
«سوکارنو»، رییسجمهور وقت اندونزی، بعد از بازدید از نواب پرسید: «چرا اینکار را کردی؟ نزدیک بود همه را به کشتن دهی.» نواب گفت: «بردم تا شهیدتان کنم تا ملتهای مسلمان با کشته شدن نمایندگانشان، بیدار شوند.»
پشت این جسم نحیف، روح بزرگی نهفته است
«یوسف حنا» خبرنگار لبنانی در اجلاس مؤتمر حضور داشت. نواب فریاد زد: «ما حکومتهای خاورمیانه را تغییر میدهیم و حکومت اسلامی بر پا میکنیم.» خبرنگاران حرفهای نواب را تأیید میکردند، اما یوسف ساکت بود. نواب از او پرسید: «نظر تو چیست؟» یوسف گفت: «متأسفم من مسیحی هستم.» نواب با مهربانی پرسید: «چرا مسیحی؟ چرا به مسلمانان نپیوستی؟» قلب یوسف لرزید و با صدایی آرام گفت: «استاد چه بگویم که مسلمان شوم؟» در همان دیدار یوسف مسلمان شد و در روزنامه خود نوشت: «بعد از ملاقات و صحبت با نواب صفوی مسلمان شدم. هنگام دیدار با او جسم نحیفی دیدم که در ورای آن روح بزرگی نهفته است که میتواند دنیای اسلام را دگرگون کند.»
ملاقات با شاه اردن
نواب صفوی پس از کنفرانس «مؤتمر اسلامی» در اجلاس اردن شرکت کرد. ملک حسین با اجلاس مؤتمر میخواست جایی در دل مسلمانان پیدا کند و از مهمانان همان جمع درخواست کرد با او دیدار کنند. اعضای «مؤتمر اسلامی» برای ملاقات با «ملکحسین بن طلال»، پادشاه اردن به آنجا رفتند.
نواب در این ملاقات به ملکحسین گفت: «تو از سلاله پیغمبری، پس پسر عمویم هستی. تا حالا با هیچ پادشاهی ملاقات نکردم. برای دیدار با تو استخاره کردم خوب آمد، گفتم شاید این اجلاس به نفع اسلام باشد. پسر عموی عزیزم، خودت و ملتت را خوب نگهداری کن. اگر مجبور شدید حتی روی بامهای خانههایتان گندم بکارید و خودتان را از بیگانه بینیاز کنید. باید خودت و دینت را خوب نگهداری کنی. باید اسلام به مرحله مجد و عظمت ایام جد بزرگوارت محمد(ص) برسد. تو نباید از احدی بترسی. باید در نجات فلسطین کوشش کنی. باید دوستان راستگویی داشته باشی که حق را حق و باطل را در چشم تو باطل جلوه دهند.»
وقتی حرفها و نصیحتهای نواب تمام شد، ملکحسین لبخندی زد و دستش را به علامت خداحافظی دراز کرد. نواب و بقیه سران کشورهای اسلامی از سالن اجلاس خارج شدند.
روزهای بعد مجلههای عربی نوشتند: «شاه حسین چنان تحت تأثیر سخنان نواب صفوی قرار گرفت که پس از پایان دیدار ماشیناش را که ساخت انگلستان بود، سوار نشد.»
درس میخوانی که چه؟
یاسر عرفات اولین شخصیت سیاسی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمد. او در دیدار با امام(ره) از شهید نواب صفوی یاد کرد و گفت: «زمانیکه دانشجو بودم و در مصر درس میخواندم، نواب صفوی به دانشگاه ما آمد و سخنرانی کرد. بعد از سخنرانی پیش او رفتم و خودم را معرفی کردم. به من گفت: تو پسر علی هستی، اما ملتت در اسارت بهسر میبرند. تو سید حسنی هستی. تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسراییل نجات دهی، آنوقت اینجا نشستی و درس میخوانی که چه؟ فلسطین زیر چکمههای صهیونیسم و آمریکا جان میدهد و تو در این اوضاع میخواهی مهندس شوی؟» عرفات به امام میگفت: «این سخنان نواب صفوی مرا تکان داد و روحیه انقلابی در من بهوجود آمد که درس و مشق را رها کردم و به کارهای نهضت رسیدگی کردم.» روحانیان و رهبران مذهبی فلسطینی در سال 1970 «سازمان فداییان فلسطین» را تأسیس کردند. مؤسسان این سازمان از نواب صفوی الگو گرفتند و سعی کردند سازمان را طوری اداره کنند که شبیه گروه «فداییان اسلام» به رهبری نواب صفوی باشد.
سید جوان، چهره مشهور دنیای اسلام
نواب صفوی از نوجوانی درگیر مسایل داخلی ایران و ظلم حکومت پهلوی بود؛ با این حال هیچگاه از قضیه اشغال فلسطین غافل نشد. او برای حل مسئله اشغال بیتالمقدس راهحلهایی داشت که با شهادتش همه نقشهها از بین رفت.
نواب پس از کنفرانس «مؤتمر اسلامی» بهعنوان چهره جسور دنیای اسلام شناخته شد و به کشورهای لبنان، سوریه و عراق سفر کرد و در هر یک از این سفرها سعی کرد با سخنرانی مسلمانان را بیدار کند و تلنگری به آنها بزند. این طلبه جوان احترام ویژهای میان علمای اسلام داشت؛ بهطوری که در نجف علامه امینی در انتظار شاگردش بود و استقبال گرمی از او کرد.